درد و دلهای یک آدم درونگرا با مردم
شاید افراد برونگرا نتوانند درست مطالبی که در این مقاله را میگوییم متوجه بشوند ، بنابراین از شما میخواهیم اگر در محل کار یا در زندگی مشترکشان با فردی دورنگرا زندگی میکنند این مقاله را با دقت بخوانند.
همانطور که میدانید افراد درونگرا تمایل دارند تا خلاقتر، قابل اتکاتر، قابلاعتمادتر در جمع ظاهر شده و بیشتر از افراد برونگرا کار کنند. جای تعجب نیست که مخترعان و نوآوران تاریخ کاملا درونگرا بودهاند: افرادی مانند انیشتین، بیل گیتس، مارک زاکربرگ، الون ماسک، اسحاق نیوتن، نیکولا تسلا، ارشمیدس و چارلز داروین.
با اینحال، فرهنگ تجارت حال حاضر بهطرز احمقانهای افراد برونگرا را دارای ارزش میداند. آنها افراد را براساس تاثیر اولیه (که برونگراها در آن استعداد خوبی دارند) استخدام میکنند، “همکاری کردن” را مهمترین عامل موفقیت یک نیروی کاری میدانند که برونگراها عاشق آن هستند .
درهر صورت، بدلیل این مدیریت احمقانه، اکثر فضاهای کاری تحت حاکمیت برونگراها است که کاملا برای بهرهوری و نوآوری مخرب است. و از آنجا که این مسئله احتمالا بزودی رفع نمیشود، افراد درونگرا و برونگرا بایستی یاد بگیرند چگونه با یکدیگر کنار بیایند.
متاسفانه، از آنجا که درونگراها میتوانند کاملا به ماهیت برونگراها پی ببرند، به نظر نمیرسد که برونگراها هرگز بتوانند درونگراها را درک کنند. بنابراین لازم دانستیم در این مقاله از زبان یک درونگرا به صورت کامل این مطلب را توضیح بدهیم.
۱)شما خیلی صحبت میکنید.
درونگرا ها شنوندگان خوبی هستند اما این حقیقت که ما به شما گوش میدهیم و چیزی نمیگوییم به این معنا نیست که ما از هر چیزی که میگویید لذت میبریم. کاملا برعکس. اگر بدون توقف برای چندین دقیقه صحبت کنید، ما در ذهن خود از “چقدر خستهکننده“! تا “خدای من، اصلا از حرف زدن خسته میشود؟!” تا “بخاطر خدا، خفه شو!!” هم میگوییم. با این حال معمولا هیچ گاه اعتراض نمیکنیم.
۲)ما نمیخواهیم تغییر کنیم.
حتی با وجود اینکه بسیار واضح است که جامعه (بطور کلی) و یک مدیر در محل کار (بطورخاص) ارتباطات “فرد به فرد” را مهم میدانند، ما درونگراها نه میخواهیم و نه در مورد آن احساس نیاز میکنیم که برای بهتر شدن شرایط کاری خودمان را تغییر دهیم و ارتباطات بین فردی زیادی برقرار کنیم. با تشکر از شما برونگراها، ما کاملا از آنچه که هستیم راضی هستیم. و بسیار از شما سپاسگزار خواهیم بود اگر این احساس را نداشته باشید این را به خاطر حسادت به تواناییهای شما میگویم. باور کنید ما به شما حسادت نمیکنیم ولی دوست نداریم شبیه شما باشیم.
۳)به ما دفتر خصوصی دهید یا اجازه دهید که در خانه برای شما کار کنیم.
محیطهای کاری امروزه برای هرکسی حتی برونگراها مضر و قاتل خلاقیت و بهرهوری آنهاست. اما برای درونگراها بدتر است چون در اینصورت هیچ راهی برای فرار از دست بقیه وجود ندارد. مجبور کردن یک درونگرا به کار در یک دفتر کار مثل مجبور کردن یک برونگرا به صرف تمام روزش در زندانی انفرادی است. ما به حریم خصوصی احتیاج داریم. لطفا شعور و ادب آن را داشته باشید تا این حریم را به ما بدهید.
۴)ما از مشکلات کاری بیش از آنچه که به مار مرتبط است، آزرده میشویم.
بدلیل اینکه برونگراها زمان زیادی را به صحبت کردن با دیگران میگذارنند، مسئولیت کارهای واقعی انجام شده بر عدههی درونگراها میافتد. پس از مدتی ما از این هدر دادن زمان و معاشرتهای پولی آزرده میشویم چرا که ما خیلی بیشتر کار میکنیم و واقعا ناراحت میشویم وقتی با صدای بلند این اعتبار کاری را به خود نسبت میدهید.
۵)ما را به حال خود بگذارید تا خود را شارژ کنیم.
درونگراها پس از مجبورشدن به تعامل با دیگر انسانها از نظر فیزیکی، احساسی، ذهنی و روحی تهی میشوند. تنها راهی که میتوانیم خود را دوباره شارژ کنیم این است که از دیگران جدا شده و تنها باشیم. بله، میدانیم که شما از دیگران انرژی میگیرید، مانند خونآشامها، اما ما برعکس شماییم. بنابراین وقتی میبینید که ما تنها نشستهایم فکر نکنید با موی دماغ شدن به ما لطف میکنید، اینجور نیست.
۶)ما گوشهگیر و خجالتی نیستیم.
اغلب درونگراها استعداد زیادی برای صحبت در جمع دارند. ما اغلب دایرهی کوچکی از خانواده و دوستان نزدیک داریم که از سپری کردن زمان با آنها لذت میبریم. ما در مورد بیان دستاوردها و موفقیتهای خود خجالتی نیستیم؛ فقط احساس نیاز به در بوق و کرنا کردن آنها نداریم. ما درمورد خود صحبت نمیکنیم چون ترجیح میدهیم در مورد چیزهای جالبتری صحبت کنیم.
۷)لطفا برو!
منبع : – (https://www.inc.com) (uppteck.com)